شد چو خرگاه امامت چون صدف‏
خالى از درهاى دریاى شرف‏
شاه دین را گوهرى بهر نثار
جز درّ غلطان نماند اندر کنار
شیرخواره شیر غاب پر دلى
نعت او عبدالله و نامش على
در طفولیت مسیح عهد عشق‏
انّى عبدالله گو در مهد عشق‏
بهر تلقین شهادت تشنه کام
از دم روح القدس در بطن مام
ماهى بحر لدنى در شرف
ناوک نمرود امت را هدف‏
داده یادش مام عصمت جاى شیر
در ازل خون خوردن از تیر
کودکى در عهد مهد استاد عشق‏
داده پیران کهن را یاد عشق‏
طفل خرد اما به معنى بس سترک
کز بلندى خرد بنماید بزرگ‏
خود کبیر است ار چه بنماید صغیر
در میان سبعه سیاره تیر
عشق را چون نوبت طغیان رسید
شد سوى خیمه روان شاه شهید
دید اصغر خفته در حجر رباب
چون هلالى در کنار آفتاب‏
چهره کودک چو دردى برگ بید
شیر در مادر ناپدید
با زبان حال آن طفل صغیر
گفت باشه کى امیر شیر گیر
جمله را دادى شراب از جام عشق
جز مرا کم تر نشد زان کام عشق‏
طفل اشکى در کنار، افتاده‏ام‏
مفکن از چشمم که مردم زاده‏ام
گرچه وقت جانفشانى دیر شد
مهلتى بایست تا خون شیر شد
زان مئى کاکبر چو رفت از وى ز پا
با سر آمد سوى میدان وفا
جرعه‏اى از جام تیر و دشنه‏ام
در گلویم ریز که بس تشنه‏ام
تشنه‏ام آبم ز جوى تیر ده‏
کم شکیبم خون به جاى شیر ده
تا نگرید ابر کى خندد چمن
تا ننالد طفل کى نوشد لبن
شه گرفت آن طفل مه اندر کنار
یافت درّى در دل دریا قرار
آرى آرى مه که شد دورش تمام
در کنار خود بود او را مقام
برد آن مه را به سوى رزمگاه‏
کرد رو با شامیان رو سیاه‏
گفت کاى کافر دلان بد سگال‏
که به رویم بسته‏اید آب زلال‏
گر شما را من گنهکارم به پیش
طفل را نبود گنه در هیچ کیش‏
آب ناپیدا و کودک ناصبور
شیر از مادر گشته دور
چون سزد که جان سپارد با کرب
در کنار آب ماهى تشنه لب‏
زین فراتى که بود مهر بتول‏
جرعه‏یى بخشید بر سبط رسول


پایگاه شعر شیر ,چو ,خون , ,سوى ,مه ,آن طفل , مادر ,شد چو ,از ,از جاممنبع

آخرین ققنوس

دلنوشته

شعلهء شیرین

شد چو خرگاه امامت چون صدف

جهان از نگاه تو زیباتر است

فصل صبوری

سند غریبی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نقد باستان گرایی و زرتشت مشاوره کودک غرب تهران خرید باسکول دیجیتال با نازل ترین قیمت شفا ترانه موزیک lilini مارکوم آنلاین سلامت خرید و فروش انواع لوله و اتصالات قیمت خرید لاستیک کومهو