شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان کم محرم را بسازد

 

شش ماه.اما نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

 

حتماً دلیل محکمی دارد که طفلی

شش گوشه ای اینقدر محکم بسازد

 

گهواره اش با خود جهانی را تکان داد

منظومه ای اینسان منظم را بسازد

 

معروف کرده مادر خود را، قرار است

عیسی دمی این بار مریم را بسازد

 

فرصت برای کودکی هایش نمانده

این مرد باید ذبح اعظم را بسازد

 

یک روز را با تشنگی سر کرد اما

فرزند هاجر رفت زمزم را بسازد

 

دست پدر تخت سلیمان شد پسر را

بر دست بابا رفته خاتم را بسازد

 

این مرد اگر کوچک! علمداری بزرگ است

بر نیزه ها رفته پرچم را بسازد

 

اینجا غزل هم دست و پا گم کرد، بگذار

آتش ردیف اشتباهم را بسوزد.



محسن ناصحی


پایگاه شعر مرد ,هاجر ,شش ,روز ,ای ,پدر ,پدر تخت ,تخت سلیمان ,بسازد دست پدر ,را بسازد دست ,رفت زمزممنبع

آخرین ققنوس

دلنوشته

شعلهء شیرین

شد چو خرگاه امامت چون صدف

جهان از نگاه تو زیباتر است

فصل صبوری

سند غریبی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معلم پلاس+ آلفا 7 یک وبسایت برای یک ملت تخفیف دونی الان بخر تحویل بگیر اجناس فوق العاده لاستیک نانکن قالیشویی در اصفهان | خلیج فارس ایران فرش الان بخر تحویل بگیر